یکی از قصه های مورد علاقه ام درباره دانشمند و محقق معروفی است که کشفیات پزشکی مهمی داشت. گزارشگر یک روزنامه در مصاحبه با او پرسیده بود که چرا توانسته بیش از افراد معمولی موفق شود؟ به عبارت دیگر وجه تمایز او با دیگران چه بود؟
او پاسخ داد که همه اش به خاطر درسی است که مادرش در دو سالگی به او آموخته بود. او سعی داشت بطری شیر را از داخل یخچال بردارد که بطری از دستش افتاده و شیر داخل آن روی کف آشپزخانه پخش شده بود. مادرش به جای آن که او را سرزنش کند، گفته بود: "عجب افتضاح جالبی! تا حالا یک دریاچه شیر به این بزرگی ندیده بودم! خب کاری که نباید می شد، اتفاق افتاده. دوست داری قبل از پاک کردن شیر، بپری توش و بازی کنی؟"
او هم بازی کرده بود. بعد از چند دقیقه مادرش گفته بود: "می دانی، هر وقت که یک خرابکاری می کنی، آخرش باید آن را جمع و جور کنی. حالا دوست داری چطور این کار را بکنی؟ با حوله، اسفنج و یا تی؟ کدام را ترجیح میدی؟"
آن دانشمند ادامه می داد که از آن لحظه به بعد، فهمیده بود که نباید از اشتباه کردن بترسد. در عوض یاد گرفته بود که اشتباه، فرصتی است برای یک درس تازه و این یعنی همان چیزی که تمام آزمایش های علمی بر پایه آن استوار است.
آقای ریچارد باک مینستر فولر ریاضی دان و فیلسوفی که هرگز تحصیلات دانشگاهی نداشت، اما چهل و شش داکترای افتخاری گرفته است.